دوباره یاد خاطرات افتادم یاد حرفها : یاد بکش جلو شالتو میگم یاد دستتو بده نمیخوام حس کنی تنهایی یاد یک بوس دیگه قول میدم آخریش باشه یاد نگام کن ببینمت ، نبینم اشک تو چشمات جمع بشه ها یاد دستای گرمی که تو دستام بود یاد نگاهی که به نگاهم خیره میشد یاد صدات که اسممو صدا میزدی یاد عطری که همیشه میزدی یاد دیوونه بازی های دونفره ولی حالا چی ... حالا میبینی چه حالی دارم ... حالا بجای دستات تو دستام ی سیگار ... حالا به جای نگاه به چشمات دارم به عکست زل میزنم ... حالا بجای لبات ، اشکام لبامو میبوسن ... حالا بجای دیوونه بازی دونفره ، گریه کردنای یک نفره رو دارم ... حالا بجای بوی عطرت مست خاطره هات میشم ... حالا بجای بی تفاوت بودن نسبت به عاشقای دیگه ، گفتن جمله کاش پیشم بودی جایگزین کردم ... حالا بجای ما ، من که نه یک مرده هست ... یک مرده که دیگه متنفره از لحظه لحظه نفس کشیدنش بی تو کاش یک روزی برگردی
امشب بعد چند هفته بالاخره دلمو راضی کردم ، غرورمو شکستم و شمارشو گرفتم منتظر شدم بوق بخوره اما ... اما نه بوق مشغولی خورد نه آزاد ... دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد ___
نمیدونم ، نمیدونم حال الان من چه اسمی داره ... نمیدونم واقعا هنوز گیجم ... یعنی واقعا دیگه رفت از پیشم؟... یعنی دیگه نیست ؟... نمیدونم واقعا نمیدونم تا فردا چی در انتظارم خواهد بود ... فقط میدونم حالم خیلی بده ... میترسم تا آخر عمرم فقط همین یک جمله رو بشنوم دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد ... نــــه باورم نمیشه ... این همونی نیست که همیشه میگفت دوست دارم ... این عشق من نیست ... امشب خیلی حالم بده ... میترسم ... میترسم دیگه صداشو نشنوم ... میترسم خیلی میترسم
این پسر اونی نیست که باتو میخندید این پسر پیر شده ،داغون شده ، اشکاشو خیلی هادیدن ، زانو زدنشو دیگه خیلیا دیدن این پسر شاید اونقد مرد نشده باشه هنوز ولی ... امشب مُرد ... امشب شکست ، امشب تموم شد ... وقتی زنگ زد و با خط خاموش مواجه شد مُرد ... این پسر به عشقش نرسید ... روی خوش زندگی رو فقط ۵ ماه دید ... این پسر واسه برگشت عشقش زانو زد ، دعوا کرد ، کتک خورد ... اما عشقش فقط گفت : سجاد با واقعیت کنار بیا اینجوری واسه جفتمون بهتره ... این پسر خبر ازدواج عشقشو شنید از کسی که دوستش داشت ... این پسر واسه عشقش از زندگی دست کشید ... این پسر جلو همه کوچیک شد ، نابود شد که شاید یک روز اون برگرده ... این پسر جلو هرکی گفت برنمیگرده واستاد ... اما چه فایده؟ ... امشب عشقش واسه همیشه ترکش کرد ... رفت ... تنهاش گذاشت.
میخواهی از حالم باخبر شوی؟ از کجایش برایت بگویم ازروز اول که عاشق لبخندت شدم از دلواپسیهای و نگرانیهای همه روزه ام برای نبودنت نخواستنت نداشتنت که جانم را به لبم می رساند می خواهی بدانی رفتن بی صدایت با من چه کرد تمام نبودنت تمام نخواستنت با من چه کرد ازرفتن بی صدایت و حسرت دیداره دوباره ات تا کجا برایت بنویسم از دلتنگیهای عاشقانه ای که درانتظارلعنتی ریشه کرده اند ازسیل اشک شبانه ام که خرابی روح وجانم را هرشب به رخم می کشد از عشقم از احساس بتاراج رفته ام میخواهی بدانی حال و روز غرورم را که خورد و شکسته شده است می خواهی بدانی ازغم درویت چگونه هرروز هرشب به دنیا و به زمین و به روزگارلعنت می فرستم می خواهی بدانی که دوباره بیکس و تنها با کوله باری ازخاطراتت چگونه سرمی کنم اما نگران ما نباش حال همه ما خوب است تو مراقب خودت دروغهای زیبایت تمام نامردیهایی که درحقم کردی باش نمیدانم کی نمیدانم کجا اما جایی گریبانت را تمام این ناجوانمردیهایت خواهد گرفت آن روز مرا بیاد خواهی آورد تا آن روز خوش باش ...
یه روزی ... قلب من ♥ فقط مال یکی بود... اون یه نفر قلبمو شیکوند و رفت... خودم تنهایی رفتمو تیکه هاشو جمع کردم... خواستم به هم بچسبونمشون نشد... دستم با تیکه های قلبم ، زخم شد... اشک ریختم...ناراحت شدم... دلگیر شدم از کسی که قلبمو به اون روز انداخت... ادم های زیادی اومدن تا قلبمو ازم بگیرنو برام درستش کنن... اما دست اونارو هم بریدم و قلبشونو انداختم زیر پام... دلم میخواست همه مثل خودم زخم خورده بشن... تا روزی که دلم عشق خواست... اون موقع کسی نمیتونست قلب شکستمو نگه داره چون زخمیش میکردم... پس هر تیکه از قلبمو دادم به یکی... اسممو گذاشتن لاشی... چون به قول خودشون هرز میپریدمو قلبم دست همه بود... و همچنان اونی که بهم خیان کرد ادم خوبی بود... اما من... شدم ادم لاشـــــــــــــــی که تیکه های قلبش دست همه بود... دیگه از اون روز قلبم نشکست... میدونی چرا؟ چون از بس خورد شده بود که کسی نتونست بیشتر بشکندش... امــا دلگیرم از کسی که باعث شد نتونم دوباره طعم عشقو بچشم... ولی... مگه میشه قلب کسیو بشکنیو تقاص پس ندی؟
*وقتی رو تخت تو بغلش خوابیدی و پاهاتو تو شکمت جمع کردی اونم موهاتو نوازش میکنه تا خوابت ببره.. *وقتی خودتو واسش خشکل میکنی اونم تا دیدت بگه:چشمم روشن خانم خانما میخواد کار دستمون بده؟ *وقتی میخواین برین بیرون میگه حق نداری بیشتر از یه رژلب بزنی *وقتی دخترا بهش نخ میدن عصبانی میشه و اخم میکنه دستتو میگیره و تندتر راه میره *وقتی روبه روت وایمیسه از هیکلت دربرابر خودش خندش میگیره و محکم بغلت میکنه *وقتی تو گوشت میگه میدونی که دلیل نفس کشیدن منی؟ *وقتی از پشت بغلت میکنه و سرشونه هاتو میبوسه گاهی آدم دلش از این "وقتی که" ها میخواد.
موی بلوند، بدنی ایده آل، لبایی پروتز، آرایشی غلیظ و فریب دهنده.. اینارو هر دختری میتونه داشته باشه!! با خیلی از دخترها میشه در حد جنون ارضاشد.........!!! ولی به دنبال یه دختری باش که در عین سادگی، تو عاشقی پابه پات بیاد... دخبال دختری باش اگه پیاده بودی باهاد بیاد اگه ماشین داشتی باهاد بیاد براش این چیزا مهم نباشه !! دنبال دختری باش که بتونه توی یک چشم بهم زدن باآغوشش آرومت کنه... به دنبال دختری باش که دید ناراحتی ، بگه حاضر شو دارم میام سمت خونتون حتی با پای پیاده ! بیاد دنبالتو تو رو ببره تو جمعی تا بتونه تو رو خوشحال کنه !!! دختری رو پیدا کن که نگاهش، آغوشش، بوسیدنش دلتو از سینه بیرون بیاره... به دنبال دختری باش که عاشق شدنو بلد باشه ! به دنبال دختری باش که وقتی ازش خبری نیست و حالی از نمیپرسه بازم طاقت نیاری و همش بهش زنگ بزنی و پیام بدی ! به دنبال دختری باش وقتی یه گوشه میشینه و تو ازش ناراحتی، طاقت نیاریو بازم بری ببوسیش... دنبال دختری باش که در حد جنون "روحتو" ارضا کنه...!!!
یک داستان واقعی... مدير:خانم اگه ميخواي اسم دخترت روبنويسي بايد 150هزار تومن بريزي به حساب همياري... زن: مگه اينجا مدرسه دولتي نيست!؟ -اگه دولتي نبود که ميگفتم يک ميليون تومن بريز!! زن: آقا..آخه مدارس دولتي نبايد شهريه بگيرن! ... ... -اينکه شهريه نيست اسمش همياريه! زن: اسمش هرچي هست.تلويزيون گفته به همه مدارس بخشنامه شده که هيچگونه وجهي نميتونن دريافت کنن! - برو اسم بچت را تو تلويزيون بنويس!!اين قدر هم وقت منونگير... زن: آقاي مدير من دو تا بچه يتيم دارم!آخه از کجا بيارم ؟!! -خانم محترم! وقتي وارد اينجا شدي رو تابلوش نوشته بود يتيم خونه؟! زن با چشمهاي پراشک منتظر اتوبوس بود... اتومبيل مدل بالائي ترمزکرد... روزنامه اي که روي صندلي جا مانده بود رو برداشت بهش خيره شد: کميته مبارزه با فقر در جلسه امروز... ستاد مبارزه با بيسوادي .. تيتر درشت بالاي صفحه نوشته بود:با 200000 زن خياباني چه ميکنيد !؟ زن با خودکاري که ازکيفش بيرون آورده بود عدد را تصحيح کرد با 200001 زن خياباني چه مي کنيد ؟؟؟
صدای جیر جیر تخت دیوانه وار گوش اتاق را کَر کرده بود هردو قلب میتپیدندو میدریدند حرمتِ انسانیت را هردو میان شهوت در فکر بودند و در فکر تخلیه کردن غریزه اش و دخترک در فکر گونه های تَرِ خواهر و برادرانش در فکر اینکه امشب پدرش از خماری به جان پروانه های خانه نیوفتد به فکر قابلمه ی خالی که گوشه ی اُتاق آب میجوشاند برای تهویه ی هوا به فکر اجاره های عقب افتاده و صاحب خانه ای که تازه از مکه آمده به فکر دادگاه فردا که برادرش برای دیه زندان نرود {و او هنوز داشت ادامه میداد} صدای تخت روانی کرده بود اتاق نمور خانه ی تیمی را آری تخلیه شد اما ارضاء نه! دخترکی را به باد تجاوز گرفت که هنوز هم خواستگارانش منتظر جوابند آری فقر این چیز ها سرش نمیشود دخترک را دیدی چشمانت را قلاف کن! مردانه میجنگد این ضعیفه
این را برای کسی مینویسم ، که روزی دوستم داشت ، به حرفهایم ، به عشقم به احساسم ، احترام, میگذاشت, برای کسی مینویسم که روزی نگرانم بود, روزی دلتنگم میشد, اما با آن همه نگرانیها ، حرفها, واحساس , تنهایم گذاشت تنهای تنها, ومن با تمام وجودم شکستم, ومن باتمام احساسم باتمام عشقم درخودشکستم, خورد شدم, ولی حتی کسی صدای شکستنم رانشینید, حتی کسی صدای خوردشدنم رانفهمید, درخودم شکستم مثل همیشه, امشب میخواهم بنویسم,
از تمام شب های تنهایم ،می نویسم,
ازشبهایی که انتظار دستهایی میکشیدم, که بی منت اشکهایم را پاک کند, مینویسم تا همه بداند, شب هایی راکه با هق هق گریه هایم گذشت, می نویسم تا بداند حتی , کسی نپرسید ازدل من ، ازسکوت من, همش سکوت بود, و... منو شبوتنهاییام , می نویسم برای خودم ، برای تنهایی دل خودم... اره برای خودم...!
وقتی که می رفتیم با پای پیاده گفتی فقط یادت باشه یه دوستیه ساده هیچ حسی نباشه هیچ عشقی نباشه یه روز خواستیم جدابشیم خیلی ساده این بارون چشمام تمومی نداره آخه دلم برای تو یه بی قراره گفتی نمی خوامت عاشقت نمی شم گریه هاتم دیگه برام فایده نداره . دیدی که عاشقت کردم خودت گفتی که فکر نمی کردم این جوری عاشقت بشم ولی دیدی که عاشقت کردم اما من واسه تو می مردم دوسم نداشتی غصه می خوردم ولی آخرش دل تو رو بردم . گفتی منو می خوای چی کار تنها برو هر جا می خوای. برو. واسه تو می مردم غصه ات رو می خوردم یواشکی عکست رو با خودم می بردم تا صب می شستم کنار عکست بیدار می موندم غصه ات رو می خوردم ولی دیدی که عاشقت کردم. واین پا یان یک دوستیه ساده که به یک عشق جدایی ناپذیر تبدیل شد
دیروز بت خبر دادن ... با چشمای خودت کفن سفیدی که دورم بستنو میبینی...صدای گریه و قرآن همه جا پخش شده...قبرمو میبینی...میبینی دارن منو میکنن زیر خاک... صدای گریه مامانم که میگه فقط یه بار دیگه بم بگو مامان... بابام که میگه میخوام فقط یه بار دیگه قیافشوببینم... یاد کارام میوفتی... غر زدنام...نق زدنام...وقتی که گوشیو قطع نمیکرم...گریه هام...خنده هام...خل بازیام...اینکه میرفتم رو مخت... به خودت میگی ای کاش اذیتش نمیکردم...ای کاش بش ترکش نمیکردم... یادت میوفته که بت میگفتم عاشقتم... باز به کفنم نگاه میکنی...دیگه منو کردن تو قبر... خاک هایی که روم ریخته میشه... مامانم داره خودشو میزنه که بیدار شم... بغضت میشکنه... دلت برام تنگ میشه ... باز نگرانم شی که کجام... باز لوس شم...غر بزنم.., اما ایندفه ترکم کنی... گریت شدیدتر میشه...اما بت گفته بودم شاد باش و همیشه بخند باز بهم نگاه میکنی ...دیگه من نیستم ... زیر پاتم.... میگذره... خاک سرده...
دلم هوای ترا کرده قلمم را از تو نوشتن پرمیکنم و از دلتنگی برایت مینویسم به یادشبی می افتم که از عاشقی گفتیم دلم میخواهدبه سوی توبیاییم اماتراکجامیتوانم پیدا کنم دردل شبهای سردو بیقرار در چشمان یک عاشق همیشه مضطرب یادریک واژه سلام ساده دلم میخواهدبرایت نامه بنویسم تونامهایم را بخوانی و جواب نامهارا به نشانی غریب دل بفرستی ای کاش میتوانستم تمام تنهایم رابرایت معناکنم ایکاش میتوانستم همیشه ازتوبنویسم میترسم ازروزیکه دیگرنتوانم بنویسم ودفترم خالی بماند و پرازحرفهای ناگفته میترسم نتوانم بنویسم ودیگر طپش قلبم شنیده نشود میترسم نتوانم بنویسم و نوشتهایم درسکوتی مبهم بمیردوشعرهایم به توهدیه نشود دوباره شب دوباره این دل بیقرارم دوباره یادحرفهای تو که روی دلم نقش بسته دلم میخواهدهمه دیوارهاپنجره شوند ترادرمیان چشمهایم ببینم دوباره شب دوباره تنهای وقلمیکه با این همه دلتنگی هم پرنمیشود دوباره شب دوباره یادتو که دل بیقرارم رابیدارنگه میدارد دوباره شب دوباره تنهای دوباره سکوت دوباره من ودلتنگی و یک دنیاخاطره
امشب ميزنم بسلامتيه اون لامصبي که اززندگيم رفت اما هنوزاز اين دل لعنتي نرفته، بسلامتي اونيکه تابوداميدبود... نفس بود...آرامش بود...رويا بودولي خاطره شد.بغص شد..، دردشد...کابوس شد... بسلامتيه کسيکه عادت کردم به نبودنش ولي باز دلم بودنش رو ميخواد.سلامتيه اون بي معرفتي که پاپيش گذاشتم واسه برگشتنش اما فهميدم ديگه ازم سيرشده. سلامتي مخاطبم که خيلي وقته ازش خبرندارمو دلم واسه صداش يذره شده....سلامتي اونيکه الان بدون من خوشه وحتي ديگه اسمم يادش نيست... سلامتي مخاطبي که ديگه خاص نيست چون مال من نيست...سلامتي تنهاماه زندگيم که بعدرفتنش حتي شبام هم سوت وکورشده
یادته سکس کردن با من آرزوت بود؟؟؟!!! یادته لخت مادر زاد جلوم راه رفتی و بهت دست نزدم،یادته،؟؟!!! یادته هروقت بحث جای بدی کشیده میشد من بحثو عوض میکردم؟؟؟ یادته هیچوقت دلم رازی نشد بهت دست بزنم؟؟!!! یادته بهت میگفتم باهات کاری نمیکنم چون دوس ندارم شهوت جایگزین عشقمون بشه و عشق بینمون نابود بشه؟؟!!! یادته بهت دست نزدم چون نمیخواستم سکس واست نقل و نبات بشه،یادته؟؟؟!!! آره من به خودم افتخار میکنم،که کاری نکردم... افتخارم اینه که موقیت زیادی واسه خراب کردن ی دختر داشتم اما نکردم.. ((میدونم خیلی هاتون کامنت میذارید و مسخره میکنید ولی ن عزیز من،، این مسخره کردن نداره)) اون پسری مسخره کردن داره که افتخارش تعداد دفعات سکسش رو همه جا جار میزنه و میگه..فک میکنه الان هنر کرده .. و اون دختری مسخره کردن داره که افتخارش اینه که چقد گوش پسر هارو بریده... میره پیش دوستاش پز میده میگه من این قد پول و شارژ از فلانی گرفتم...پز میده میگه دوسپسرم ماشین داره... پز بدین... پز بدین... آفرین ...واقعا آفرین چه دختر و چه پسر... افتخار کنید به خودتون
هی غریبه اون که امشب تو آغوش تو خوابیده ،اونکه همش بوسش میکنی ، اونی که داری دونه دونه لباساشو از تنش درمیاری ، اونی که در گوشش میگی دوست دارم ، اونکه دستاشو گرفتی ، اونکه داره ضربان قلبش تند میزنه اون .... اون دنیای منه میفهمی دنیای منه من دلم واسه یک لحظه حرف زدن باهاش تنگ شده اگه دیدی گریه میکنه نمیتونی آرومش کنی اگه دیدی مریض شده و نمیتونی خوب ازش مراقبت کنی اگه دیدی وقتی میرین بیرون اذیت میشه فقط و فقط یک دلیل داره اون دلش واسه ناز کردناش تنگ شده میخواد نازشو بکشی آره من بدعادتش کردم ولی چیکار کنم یکی ی دونمه ، همه زندگیم تو دستاته امشب اونو به تو میسپرم و میرم از دنیاتون مراقب عشق من باش غریبه نمیخوام عشقمو ناراحت کنی
یک ماه و چند روزه که ازدواج کرده درد اینکه فک کنم الان با همسرش دارن چیکارمیکنن دیوانه ام میکنه روزی که بهم گفت دارم ازدواج میکنم پشت تلفن زجه زدم زارزدم گفتم برگرد عشقم بخدا امید زندگیمی بی تو نمیخوام زنده بمونم فکر اینکه دیگه نیستی تا بغلت کنم دیوونه ام میکنه دیگ دستات نباشه دیگ اون صدات نباشه که تو همه شرایط آرومم میکرد گریه کردم و التماسش کردم برگرده اما فقط سکوت کرد از خونه زدم بیرون تا شب فقط میرفتم جاهایی که باهم میرفتیم رفتم آخرین جایی که آخرین بار رفتیم نشستم ی جا و فقط گریه کردم بخدا التماس مردم که برگرده پیشم ولی برنگشت ،هنوز عکساشو دارم هنوزن میخوام که برگرده ((آیناز برگرد پیشم ، سجاد بی تو هیچی نداره برگرد و بگو همه چی دروغ بود بگو شوخی بود .... سجاد هنوز تورو میخواد آیناز___))
کتابمو باز کردم چند صفحه ورق زدم رسیدم به یک صفحه یک صفحه کلی خاطره رو زنده کرد واسم چهارگوشه صفحه اسم یک نفر بود اسم یک آدم خاص یادمه اون روز میخواستم برم دیدنش آروم و قرار نداشتم سرکلاس به حرفای معلم گوش نمیکردم داشت درس میداد ولی من داشتم تو اون صفحه اسمشو مینوشتم چند بار نوشتم و پاک کردم چون قشنگ نشد بالاخره یک شکل خوب درآمد از کار همونو هرچهار گوشه صفحه کشیدم عالی شد ذوق کرده بودم که میخوام برم دیدنش دلم واسش تنگ شده بود ، دو سه هفته بود که ندیده بودمش دلم واسه اون نگاش یک ذره شده بود ... کلاس تموم شد راه افتادم برم پیشش وقتی رسیدم سرقرار نشستم رو یک صندلی تا بیاد بعد چند دقیقه دیدم داره میاد قلبم شروع کرد به تندتند زدن آمد جلوم یکدفعه بغلش کردم مست بوی تنش شدم نمیتونستم از تو آغوشش بیام بیرون اون روز همش بهش نگاه میکردم مثلماه شده بود افتخار میکردم که دستاش تو دستامه وقتی صدام میکرد قند تو دلم آب میشد
اون روز واسم خاطره شد حالا منم و یک صفحه از کتاب که واسم بوی اونو میده بوی تنهاییم بوی اون لحظه ها رو میده دلم تنگ شده واسه صداش:'(
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عشقـــــ منـــــ آینـــــــاز و آدرس aynazlove.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.